استرسِ تنها بحثِ بی تفاهمِ ما !
- ۰ نظر
- ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۰
هو الراضــی تریـن ...
بیشتر شده
به چشم که چه عرض کنم
به جان میبینم ...
به تمامیِ بندهای وجود حس میکنم ...
به نگاه نگاهِ باهم بودنمان لمس میکنم
گرم تر , پخته تر و عمیق تر ...
عشــق
جنسش عادت نیست ...
شناختَـستُ مِهری عجیب !
و انگار خدا مرا برای تو مهربان تر کرده است ...
انگار دلش نمی آمده تو را اذیت کنم و خوب ترم کرده ...
و انقدر دوووست میدارم این خوب شدن های ناخوداگاهم برای تو را ...
راضی ترینم به رضای تو ...
دعا نوشت :
خدایا ظرفِمان را از مِـهر خودت و اهلت و دوست دارانت , آنچنان پـُر کن ...
که نیازی به مــِهرِ غیر نباشد !
آمیـــن
جالب بود برام ...
حسّش ...
نگاهش ...
انرژیش ...
حالتش ...
نزدیکیش ...
امشب برای اولین بار حسی در من بود ...
و جالب بود ...
یه چیزی مثه قلقلک ...
یه لذتِ جدید ...
یه چیزی که نمیدونم چیه !
وایمیساد عقب نگام میکرد ..
یا یهو زل میزد به من ...
حس اون رو نمیدونم ........
داره نزدیک تر میشه .... شاید خیلی نزدیــــــــــک ...